23month 19day

ساخت وبلاگ
اره مامان ...

خلاصه اینکه مامانکم امروزم میگذره اما به سختی مثل این 719 روز که گذشته :(

 الان یکسالو یازده ماهو نوزده روزه که رفتی و دوازده روز دیگه تولد دوسالگیته 

دوروز قبلشم تولد 37 سالگیت موندم کدومو برات جشن بگیرم ؟

روزی که به این دنیا اومدی یا روزی که پسرتو رها کردی رفتی :(

واقعا کدوم روز ؟

دوتاش به یک اندازه درد داره ×!

ولی نه مامان انگار اون تولدت که میشه 37 سالت بیشتر درد داره 

اخه میدونی چیه مامان؟ سیوهفت سال سنی نیست که دیگه نباشی 

عه مامان کی گفته تو نیستی تو همینجا کنارم نشستی اره مامان من میدونم که همینجایی

همینجا روی مبل در حال قران خوندنی مامان من میدونم اذیتم نکن دیگه 

خودتو نشون بده ×!

نمیبینی اشکامو ؟ نمیبینی بغضمو؟ اخه مگه من چه گناهی کردم مامان که تقاصش این باشه :(

اره مامان مگه من چکردم :(

باش مامان همینجور ادامه میدم نمیدونم تا کجا ادامه داره مامان ولی من ادامه میدم ...

با نبودت میسوزمو میسازم , کار دیگه ایم از دستم برنمیاد :(

امیدوارم لحظه دیدارمون خیلی دیر نباشه ×!

منتظرت میمونم مامان :(

ولی قول نمیدم که صبرم تموم نشه و از بیراهه نیام پیشت :)

حالا کدومش 37 یا 2 :(

دل نوشته ای برای مامانم...
ما را در سایت دل نوشته ای برای مامانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmanvmamanama بازدید : 115 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 13:14