خوبی مامان ؟ خوش میگذره ؟ چکار میکنی ؟
امروزم یه پنجشنبه بود ، دیگه داره تموم میشه ...
مامان یوقت فکر نکنی که فقط پنجشنبه ها به یادتم و برات مینویسم ...
نه مامان هر لحظه بیادتم ، اینکه برات نمی نویسم برا اینه که دیگه نمیتونم ...
دیگه از درد نبودنت نمیتونم بنویسم ، دیگه دردام داخل یه صفحه خلاصه نمیشه ...
دیگه درد نبودت نه گفتنیه نه شنیدنی ...
مامان تو که نیستی با درد نبودت خو گرفتم ...
دیگه نمی نویسم ، حرف نمیزنم ، دیگه مرهم نیاز ندارم ...
مامان میدونی چرا ؟
خودم بهت میگم مامان ...
چون دیگه با درد کشیدن لذت میبرم ...
اگه یروز درد نداشته باشم افسرده میشم ، مامان ...
حالا دیگه چرا اینجور شدم با خودت ، خودت بهش فکر کن ...
اره مامانم ، بهش فکر کن ...
این پنجشنبه هم گذشت ، با تمام درداش ، با تمام بدی های من ...
دلم برات تنگ شده مامان ...
کاش هنوزم بودی ...
:(
دل نوشته ای برای مامانم...برچسب : نویسنده : mmanvmamanama بازدید : 135