31ماه :)
اره ۳۱ماه نکبت بار ...
زود گذشت نه ... ! انگار همین دیروز بود ...
چه بد گذشت ... میتونست خوبم باشه ...
میتونست که خوشحال ترین پسر دنیا باشم ...
اما گذاشتی و رفتی و تراژدیمونو خراب کردی ...
زود کنار کشیدی مامان ، خیلی زود ...
روزها ، ماه ها ، همینجور در حال گذشتنن ...
هی امروز ، هی فردا ، هی حسرت ، هی انتظار ، هی دلتنگی ...
چقدر این غروب هارو ببینم و هی جای خالی تو حس کنم و هی نباشی ؟
میتونی جوابمو بدی ؟ نه فکر نکنم بتونی جواب بدی ...!
چون اگه میتونستی تا الان جوابمو داده بودی ...
قرار بود پریشب بیام و بنویسم ...
ولی نیومدم ،یادم رفت انگار، ولی تو اومدی ، چه خوبم اومدی ...
خیلی وقت بود اینجور نیومده بودی مامان ...
صدای اذان ، کلی خاطره ، کلی حرف برای گفتن ...
هیی ، حیف که همه چی نابود شد ...
کاش پیشم بودی مامان ...
دلم برات خیلی تنگ شده مامان ...
۳۱ماه دوریت مبارک مامان ...
دل نوشته ای برای مامانم...برچسب : نویسنده : mmanvmamanama بازدید : 166