51month 28day

ساخت وبلاگ
سلام مامانی :)

چطوری خوبی ؟؟

منم خوبم مامان، منم خوبم ...

فقط نمیدونم چرا یهو خندم محو شد :(

هرچی فکر میکنم نمیدونم چجوری این ماه داره تموم میشه ...

انگار همین دیروز بود که شد ۵۱ ماه ...

ماه خوبی بود بنظرت ؟ مگه بدون تو ماه خوب هم داریم ؟؟

امشب ماه کامله مامان، کامل کامل ...

انگار به هرچی دل ببندم ازم دور میشه :)

همین دیروز بود که از خوبیای ماه بهت گفتم :(

ولی ازش فاصله گرفتم، چند وقتی بود که پشت بوم نیومده بودم مامان ...

چقدر حرف میزنم مامان، تو از خودت بگو ...

چکار می کنی مامان، روزهات چجوری میگذره ؟

تنهایی یا با خاله زندگی می کنی ؟ عصر ها پیاده روی میری ؟

آخر هفته ها چی ؟ آخر هفته ها مهمونی میری ؟

مامان میدونی چند وقته ازت هیچ خبری ندارم ؟؟

هیچی که هیچی :(

انگار نور ماه بیشتر شد یلحظه، انگار حسودیش شده :)

مامان دیروز رفتم دکتر، برای قلبم ...

ناراحت نشیا، نگرانم نشو، من چیزیم نمیشه :)

نمیدونم چرا رفتم، شاید برای این بود که از یکنواختی خسته شدم مامان ...

دوست دارم یجور دیگه دردت رو به سینه بکشم :)

یجوری که متفاوت تر از همیشه بشم ...

آخه دارم تغییر میکنم، از همه نظر ...

دارم پوست میندازم مامان :) که پوست کلفت تر بشم :)

که بیشتر گنجایش غم های نبودنت رو داشته باشم ...

کمکم میکنی که ؟ میدونم حواست هست :)

مامان بعضی وقتا فکر میکنم نبودنت سیاهی نداره ...

بغض  داره، اما سیاهی ها برای چشم ماست ...

احساس میکنم باید رنگی رنگی برات درد بکشم ...

رنگی رنگی اشک بریزم، رنگی رنگی هر روز بمیرم ...

نمیدونم چجوری، اما هروقت که بهت فکر میکنم جز زیبایی چیزی نمیبینم :)

که زیبایی هات رو میریزم داخل چشمام، چشمام تحملت رو ندارن،

مثل ابر می بارند !!!

دلم برای روزهایی که با هم بودیم خیلی تنگ شده ...

برای روزهایی که آرامشم بودی ...

ریحانه میگفت میدونی چندروزه که ندیدمت ؟

گفتم چند روز ؟

گفت ۱۰۴ روز :)

گفت باورم نمیشه تونستم بدون تو انقدر دووم بیارم ...

گفتم میاری، خوبم میاری !!

نفهمیدم چی گفتم، آخه داشتم به این فکر میکردم که من روزهای 

نبودن شما رو میشمارم، اون روزهای نبودن منو ...

من احساس میکنم دلتنگی یعنی چی و هنوز خودخواهم ...

هنوز میذارم یکی دیگه رنج نداشتن رو بکشه ...

پسر بدی هستم برات مامان، درسته ؟؟

داخل این مدت به این هم فکر میکنم !!

مامان دلم برات تنگ شده بود، گفتم یذره باهم حرف بزنیم ...

دوست دارم مامان :)

 

دل نوشته ای برای مامانم...
ما را در سایت دل نوشته ای برای مامانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmanvmamanama بازدید : 115 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 4:24