سلام مامان
دلم نمیخواد بنویسم
دلم میخواد سکوت کنم
سکوت کنم، سکوت کنم، سکوت کنم ...
تنها بشینم یگوشه ...
حتی مغزم هم با خودم نبرم ...
من باشم و یک سکوت طولانی ...
من باشم و رویای دیرین بچگی ...
برای بابا ناراحتم که من شدم پسرش ...
ناراحتم که نمیتونم براش پسری لایق باشم ...
تو بگو مامان
کجایی ؟
چکار می کنی ؟
هرچی میخوام مثبت فکر کنم اما چیز مثبتی به ذهنم نمیرسه
انگار کل فکرام منفی شدن ...
مامان این روزا بیشتر به روزهایی که بودی فکر می کنم ...
آروم میشم ...
همین که هنوز میتونم تورو به خاطر بیارم برام لذت بخشه ...
همین که هنوز داخل مشتم دارمت ...
دلم برات تنگ شده مامان
کلی هم تنگ شده ...
کاش بودی :(
دل نوشته ای برای مامانم...برچسب : نویسنده : mmanvmamanama بازدید : 138