59month 26 day

ساخت وبلاگ

سلام مامان

تولدت نزدیکه ها ...

خب چه فایده ...

دلم برات تنگ شده مامان ...

نه فقط برای اینکه نیستی، نه ...

برای اینکه وجودت برام یه سرپناه بود ...

به همه چیز نظم داده بودی ...

حواست به همه چی بود ...

زندگی قدرت جنگیدن با مارو نداشت چون جلوی در خونه واستاده بودی ...

بلد بودی چجوری با مشکلات کنار بیای ...

بلد بودی نذاری ما نگران بشیم ...

اما از وقتی که رفتی بی سرپناه شدیم، بی دفاع ...

بابا هستا، مثل یه کوه مارو داخل دل خودش قرار داده ...

اما بابا هم بدون تو بی سپر مونده ...

انقدر واضح نبودنت احساس میشه که هروقت کم میاریم میگیم کاش بودی ...

کاش نرفته بودی ...

اما این ای کاش ها دیگه بی فایده شده ...

مامان کاش نگاهمون کنی ...

نگاه هر ستامون ...

از خدا بخوای از ما مراقبت کنه، بهمون نگاه بیشتری کنه ...

نور بتابونه روی این سیاهی ها ...

انگار عوض شدم، دیگه دارم ازت درخواست کمک می کنم، کمک برای زندگی ...

چه مسخره، اما اتفاق افتاده دیگه ...

شاید بخاطر نصفه خانواده ایه که برام مونده ...

مامان باز کلی دلم برات تنگ شده

نه برای وجودت ...

برای اینکه نیستی :(

دل نوشته ای برای مامانم...
ما را در سایت دل نوشته ای برای مامانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmanvmamanama بازدید : 124 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:59