59month 15day

ساخت وبلاگ

سلام مامان

باز دوباره محرم شده ...

محرم این سال ها یجور دیگه بوده ...

یه رنگ دیگه بوده ...

به خودم اومدم دیدم داخل یه سرازیری ام ...

با سرعت دارم دور خودم میچرخم و به پایین پرت میشم !!

امشب اومده بودم پیشت که با هم خلوت کنیم ...

اما باز هم نذاشتن ...

هربار که خواستیم باهم حرف بزنیم نذاشتن ...

حرفام توی گلوم موند، سنگ شد، گیر کرد ...

شدم ساکت ترین پسر دنیا ...

شدم غمگین ترین آدم دنیای خودم ...

شدم اشک و ریختم ...

شدم بغض و موندم ...

هیچی نشدم، جز یه نفس عمیق که پر از حرفه ...

و برای همیشه شدم پسرک بدونِ مادرِ این قصه ...

یادت بخیر مامان، کاش هنوزم می تونستم که داشته باشمت ...

 

دل نوشته ای برای مامانم...
ما را در سایت دل نوشته ای برای مامانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmanvmamanama بازدید : 112 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:59