سلام مامانداشتم فکر میکردم ماه دیگه این موقع شده ۷ سال که نیستی.هفت سال :)ولی خب توی این هفت سال انگار هر روز خدا گمت کردم، بعضی وقتا بیشتر.هفت سال که نبودنت رو دلیل کردم برای زندگی نکردن.برای هیچی نخواستن. شاید نباید این شکلی میشد.ولی شد.خیلی دیر شده حتی برای کاش گفتن :)راستی مامان تو منو یادته؟ا, ...ادامه مطلب
سلام مامان یک نفر رضا هستم، پسرت :) یادت هست که؟ میدونم که هست. عارضم به خدمتت که مامان جان آقا رضا ۲۳ ساله شدن. تبریک نمیگی؟ بوسم نمیکنی؟ قربون صدقهم نمیری؟ میگم مامان، زشت نباشه روز به روز دارم عقب میکشم؟ چی میخواستیم، چی شد؟ چی میخواستیم،, ...ادامه مطلب
سلام مامانمسخرس نه ؟؟چندساله که برات مینویسم اما هیچ خبری ازت نشده !خودمو مسخره کردم نه ؟!آره :)حالا من هرچی خودمو به نفهمی بزنم باز یه چیزایی رو نمیشه ندید. خسته شدم، از خودم از فکرام. دلم میخواد دیگ, ...ادامه مطلب
سلام ماماندهخدا داخل چرند و پرند میگه ؛اگر چه دردسر می دهم، اما چه میتوان کرد، نُشخوار آدمیزاد حرف است !!آدم حرف هم که نزند دلش میپوسد ...از اونور یکی دیگه میگه ؛بعضی اوقات حرفی نداری چون ک حرفا کار, ...ادامه مطلب
سلام مامان ینی دوباره سلام :)این چندروز کلی مزاحمت شدم ...شد ۵ سال و ۵ ماه :)باید میومدم، میومدم و یه چیزی می گفتم :)۱۹۷۶ روزه که هر روز دارم با خودم یچیزی میگم. زیر لب یه چیزی زمزمه می کنم. به آسمون یه چیزی میگم. به تاریکی یچیزی میگم. سال هاست که فقط دارم یه چیزی رو به زبون میارم. یچیزی که خودم دلم نمیخواد بفهممش ولی هی میگم :)بیا باهم سکوت کنیم و امشب رو به آسمون خیره بشیم. اگه داخل غم ها غرق نشیم، شب خوبیه برای همنشینی باتو ...دوستت دارم مامان. , ...ادامه مطلب
سلام مامانمیدونی مامان، روبرو شدن با خود آدم خیلی سخته. گاهی یچیزایی میگی، مسخره می کنی، اما یهو میبینی همون چیزی رو که مسخره کردیبه سرت اومده ...حالت از خودت بهم میخوره. نمیشه به این آسونیا خود آدم , ...ادامه مطلب
سلام مامانهمیشه همینجور بوده ...پنج ساله که همینجوره ...همیشه اسفند و فروردین برای من اینجوری بوده. لعنت به این شبا. لعنت به مغز مریض من. , ...ادامه مطلب
سلام ماماناین روزای زندگیم برات عادی شده یا هنوز عجیب غریبن برات ؟میدونی مامان، این حس و حال های عجیب خیلی هم عجیب نیستن. فقط من وانمود به عجیب بودن میکنم. وانمود به فرار کردن. به کف دستم خیره میشم، م, ...ادامه مطلب
سلام مامان:)دوم هر ماه به یادت میوفتم ...63 ماه دیگه، درسته ؟؟پنج سال و سه ماه۱۹۱۶ روز ...نیستی دیگه، ازت فقط یه تصویر داخل ذهنم مونده ...چی بگم مامان ؟؟چی دارم که بگم ؟؟یه چند مدتیه در حال فرارم، از , ...ادامه مطلب
سلام ماماناز دیشب تاحالا هی میخوام برات بنویسم ...با خودم تکرار میکنم از چی بنویسم ...از کدوم طرف به سمتت حرکت کنم ...یهو با خودم گفتم همش که نباید از یچیزی بنویسم همش که نباید باهات حرف بزنم ...بذار , ...ادامه مطلب
سلام مامانمی خوام بنویسما، اما نمیشه ...یچیزی جلومو گرفته، یچیزی داره منو از تو دور میکنه ...یچیزی دیگه دلش نمیخواد تو مال من باشی ...اون یچیز هم مغز خودمه، حضوره لعنتی مه ...مامان هرچی هم که اتفاق بی, ...ادامه مطلب
سلام مامان یذره احساسِ خوبی دارم :)اما نمیدونم این خوبه یا بد ...دلم برای زندگی کردن با تو تنگ شده بود ...برای گذروندن وقتم کنارِ تو ...اگه میگم تو معذرت می خوام، باید بگم شما :)این کوه ها، این ابر ها, ...ادامه مطلب
سلام مامانچه هوای خوبیه ...چه منظره ی قشنگیه ...روزِ بعد از طوفان رو میگم ...همه چی آروم، همه چی لذت بخش ...یه وقت فکر نکنی همه بیخیال شدن ...نه، فقط از طوفان خسته شدن، از پناه گرفتن ...پناه گرفتن از , ...ادامه مطلب
سلام مامانمچطوری ؟خوبی ؟منم خوبم مامانم ...منم عالیم عزیزم ...مامان روزگارم مثلِ یه نوارِ خالی شده ...داخل این زندگی پر از هیچ، هیچ تر از هیچ دورِ خودم می چرخم ...خیلی زندگیه جالبیه ...انقدر تورو زمین, ...ادامه مطلب
سلام مامانخوبی ؟کجایی ؟؟چقدر دوست دارم ببینمت ...اما چقدر خجالت زده ام که با تنی پر از گناه این خواهش رو ازت دارم ...با وجودی سر تا پا پر از بد دهنی و بد گمانی ...چقدر دلم میخواست بودی ...فقط بودی ..., ...ادامه مطلب